من تصمیمم این بود که پرستار بگیرم برای هشت ساعت در روز، از طرفی دیگه دنبال این بودم که در دایره ی آشناها جستجو کنم. یه پرستاری قبلا برای برادرزاده هام میرفت که بنظرم خانم خوبی میاومد یعنی مهم‌ترین نکته اش جدیتش بود و اینکه بلد بود با بچه بازی کنه! باهاش تماس گرفتم و‌چون بچه ی خودش مدرسه میرفت و ظهر میاومد گفت نمیتونه تمام وقت بیاد، من هم همون لحظه با خودم فکر کردم شاید همین نیمه وقت برا من هم بهتر باشه تا بچه هام به حضور پرستار عادت کنند. این بود که همون موقع تو مکالمه بهش پیشنهاد نیمه وقت تا ظهر را دادم و قرار شد فکرهاش را بکنه الان با هم صحبت کردیم و قرار شد انشاالله از شنبه بیاد، از هشت صبح تا دوازده و نیم:) برای شروع بنظرم خوبه! البته که میدونم شاید هفته ی اول مجبور باشم خودم پیششون بشینم تا بچه ها عادت کنند. آهان فقط یه نکته که گفت احتمالا تا آخر اردیبهشت بیاد به یسری دلایل شخصی، که اون را هم من قبول کردم یعنی فکر کردم تا اون موقع ببینیم چه کاره ایم:)) خلاصه با سیستم توکل به خدا پیش بریم:)) 

+ هر موقع میخوام یه کار ریسکی طور انجام بدهم میگم با سیستم توکل بر خدا:)) یکبار به یه دوستی گفتم با این سیستم برو‌‌جلو! گفت این سیستم به تو خوب ساخته:)))) 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها