چند وقته قرار‌ دختری را ببرم استخر، خلاصه چهارشنبه که بدلیل شهادت استخرها تعطیل بود! اصلا باور نمیکردم! اونوقت فکر کن یه را رییس سازمان ورزشی بولینگ و بیلیارد و فلان کرده اند(سمت اداری اش را دقیق نمیدونم اما تو مایه های ریاست بود)، خب ذهنیت این مدلی غالبه:( خلاصه چهارشنبه کنسل شد و برا پنجشنبه گفتم برادرزاده ام را هم ببرم که اخوی گفت بذار فردا جمعه من بلیط هم دارم، شب مهمونی بودیم و قرار بود برادرزاده بیاد خونه ی ما بخوابه که امروز صبح ببرمشون استخر، که اونجا تردید ویروس کرونا مطرح شد، البته من گفتم عموما شخص مریض که نمیاد استخر و اصلا استخر نرفتن جز موارد پیشگیری نیست! و حقیقتا جرأت نداشتم به دختری بگم کنسل! طفلک خیلی وقته میگه و خودم هم دوست داشتم برویم، نهایتا با تغییر برنامه موافقت کرد با این توصیف که ایشون رفتن خونه ی دایی شون و دیشب اونجا خوابید:) تا کی بشه برنامه ی استخر را عملی کنیم.

امروز میخوام خونه را مرتب کنم که فردا پرستار اومد، خونه مون تر و تمیز باشه؛) 

پسر بزرگه هنوز خوابه و کوچیکه سه ساعته بیداره:( 

خیلی دوست دارم یه روز بساط جوجه ردیف کنم و یه جمعه ظهر دو تا از دوستان را با خانواده شون پارک جنگلی دعوت کنم، هر کدومشون یه بچه دارند که تقریبا همسال پسر بزرگه هستند. انشاالله بشه تو همین بهمن ماه، اصلا هواشناسی را ببینم اگر هوا مساعد بود برای جمعه ی آتی، انشاالله. چون جمعه ی بعدی اش هم انشاالله تولد پسرا باشه:) 

برم پسر بزرگه را بیدار کنم تا جیشش در نرفته:(

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها